حکایت کر و عیادت مریض (داستانهای مثنوی)

شعر و عرفان

حکایت کر و عیادت مریض (داستانهای مثنوی)

خداداد
شعر و عرفان

حکایت کر و عیادت مریض (داستانهای مثنوی)

حكايت كَر و عيادت مريض

مرد كري بود كه مي خواست به عيادت همسايه مريضش برود.

با خود گفت: من كر هستم. چگونه حرف بيمار را بشنوم و با

او سخن بگويم؟ او مريض است و صدايش ضعيف هم هست.

 وقتي ببينم لبهايش تكان مي خورد. مي فهمم كه مثل خود

 من احوالپرسي مي كند. كر در ذهن خود، يك گفتگو آماده

 كرد. اينگونه: من مي گويم: حالت چطور است؟ او خواهد

 گفت(مثلاً): خوبم شكر خدا بهترم.

من مي گويم: خدا را شكر چه خورده اي؟

او خواهد گفت(مثلاً): شوربا، يا سوپ يا دارو.

من مي گويم: نوش جان باشد. پزشك تو كيست؟

او خواهد گفت: فلان حكيم.

من مي گويم: قدم او مبارك است. همه بيماران را درمان

 مي كند. ما او را مي شناسيم. طبيب توانايي است.

كر پس از اينكه اين پرسش و پاسخ را در ذهن خود آماده

كرد. به عيادت همسايه رفت و كنار بستر مريض نشست.

پرسيد: حالت چطور است؟ بيمار گفت: از درد مي ميرم.

كر گفت: خدا را شكر.

مريض بسيار بدحال شد. گفت اين مرد دشمن من است.

كر گفت: چه مي خوري؟

بيمار گفت: زهر كشنده.

كر گفت: نوش جان باد.

بيمار عصباني شد. كر پرسيد: پزشكت كيست؟

بيمار گفت: عزراييل

كر گفت: قدم او مبارك است.

حال بيمار خراب شد، كر از خانه همسايه بيرون آمد و

خوشحالبود كه عيادت خوبي از مريض به عمل آورده است.

بيمار ناله مي كرد كه اين همسايه دشمن جان من است و

دوستي آنها پايان يافت.

از قياسي كه بكرد آن كر گزين

صحبت ده ساله باطل  شد   بدين

اول آنكس كاين  قياسكها   نمود

پيش    انوار    خدا     ابليس   بود

گفت نار از خاك بي شك بهتر است

من  ز  نار  و  او   خاك    اكدر  است

بسياري از مردم مي پندارند خدا را ستايش مي كنند،

اما در واقع گناه مي كنند. گمان مي كنندراه درست

 مي روند. اما مثل اين كر راه خلاف مي روند.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1390 | 15:44 | نویسنده : خداداد |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.